اولین سفرت به همدان
عشق بازی می کنم این روزهاااا با قلم و کاغذ ... کلمه به کلمه می آمیزم ... واژه می زایم ... تو را از نو متولد می کنم ... پاک و بی آلایش و این بار تو را با عشق می پرورانم ... وروجک کوچولوی من اینچند روزه خیلی سرمون شلوغ بود جشن عقدکنان پسر عموی مامان مصادف شده بود با نیمه شعبان ،و شما هم تا میتونستی از خجالت مامان در اومدی نا آشنا بودن محیط و شلوغی و آدمهای زیاد باعث شد همش بغل من باشی ،بعد هم که یخت باز شد می خواستی با بچه ها تو حیاط باشی که ترجیح میدادمتو بغلم نگهت دارم تا بریو اتفاقی برات بیفته اما بالاخره پیروز شدی و رفتی بازی و انقدر خودتو خسته کردی که وقتی باهم به یه پارک رفتیم تمام مدت خ...
نویسنده :
مامان وانیا
17:46