وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

پاییزونه

نسیم خنکی با عطر دلنشین نم بارون لابلای شاخه های تازه رنگ به رنگ شده درختان میپیچد و گاهی برگی را بر شانه های خود تا کنار جویی در خیابان بدرقه میکند و بر زمین مینشاند . . . این یعنی پاییز آمد . پاییز بر هر دلی رد پایی دارد و بر دل من یاد روز هایی که رفت ... صبح پاییزی با صدای برنامه تقویم تاریخ در زمینه صدای بهم خوردن چای شیرین با قاشقکی ...که وقت مدرسه رفتن است و تصویر همیشه مانای بابا در فرم قشنگ سپید منتظر برای رساندن ما به مدرسه ظهر جمعه بود و صدای بابا عاملی :یکی بود و غیر از خدا هیچ کس نبود... طوطیان شکر شکن و راویان دانا چنین حکایت کرده اند که .....و خانه ای که در سکوت بعد از نهار گوش میسپرد به قصه ای تازه و...
30 شهريور 1390

تولد آریانا

قند و نباتم سلام ..... درکمال خوشحالی الان کله برو بکسو به طاق کوبیدم ،باباو دخترا رو میگم-فرستادمشون پارک هرچی گفتن تو هم بیا دیدم سرماخوردگی نمیذاره خواستم در نبود زلزله یه کم بخوابم اما آرامش خونه رو بخوای با خواب تموم کنی حیفه در مقابل وسوسه این وب هم کم آوردمو نشستم پاش از دیروز برات بگم عزیز دلم که رفته بودیم خانه عمه مهناز تولد آریانای سه ساله با اینکه یکسال تفاوت سنیتونه ولی خیلی کم با هم کنار میاید دو تاتون "من"هستید و حکم دو من در هیچ مملکتی نگنجد،البته با پا در میونی بچه های دیگه و هلیا جون سعی کردیم کمتر پرتون به هم بگیره،بعد از شام هم با آهنگ با بچه ها خوب همراهی کردی یه کاری هم ابداع کرده بودی با چشمای بسته میرقصیدی خو...
26 شهريور 1390

همه دنیام مال تو

فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم                  که حرام است می آنجا که نه یار است ندیم چاک خواهم زدن این دلق      ریایی                   چکنم روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم روزیکه چشمانم رو به پنجره ای به وسعت دنیا باز شد،هیچ فکرشم نمیکردم که روزی همه چیزم بشه یه کیبورد و یه مونیتور ،وقتی دلگیری،وقتی خوشحالی ، وقتی نم اشکاتو میخوای پنهان کنی ، وقتی از کوچه و بازار خسته ای ،وقتی از این همه ماسک دروغی رو صورتهای آدمها بیزاری ...........
24 شهريور 1390

23 ماهگی

-وانیا داره کارتون میبینه ،کنترلتوی دستمه،ویرم گرفته منوی سی دی رو باز کنم و آپشن هاشو وارسی کنم،وانیا بدون حرف پا میشه میاد کنترلو از دستم میگیره میبره میذاره روی میز عروسک نوزاد تولوشو از روی میز برمیداره میده دست من بازم بدون حرف میشینه کارتونشو میبینه. -دیگه تلفن اسباب بازیشو دوست نداره گوشی خونه رو برمیداره ،دکمه هاشو به ترتیب اول ON بعد چند تا شماره ....بعد شروع میکنه به صحبت : سسسللاااام.. خوویی؟؟.. و بقیه حرفها به لهجه اصلیه که ما نمیدونیم در آخر در حالیکه گوشی رو به دست من میده میگه :گوشی -تو آشپزخونه مشغولم صدای آواز عروسک وانیا میاد سرک میکشم ببینم چکار میکنه ،عروسکشو بغل کرده و به صدای آواز اون داره روی...
21 شهريور 1390

روزها با تو میگذرند

جگر گوشه ام سلام ........... به لطف خدا نی نی دیروزی ما داره کم کم وارد جرگه بزرگترها میشه دیگه از غذای مخصوص و سوپ ماهیچه و فرنی خبری نیست با ما غذا میخوری و همشو هم دوست داری پلو خورشت (با آب اضافه برای نرمی بیشتر) کوکوها ،کتلت ،آبگوشت ،و از همه مهمتر ماکارونی که عاشقشی و صد البته پیتزا با دلستر از هر نوع و طعمی با مسواک انگشتی هم خداحافظی کردی و برات مسواک بزرگونه گرفتم و تو هم اصرار که خودت باید بزنی بیا تو ادامه مطلب عکسشو ببین: اینم عکس مسواکت: با حمام هم دیگه رفیق شدی نه سری ...صدایی....فریادی... اولا تا میرفتی هنوز شیر آبو باز نکرده میگفتی:"حوله بده" یعنی که بسه بریم بیر...
16 شهريور 1390

دل نوشته

سلام نفسم عزیزم... تاج سرم... باورم نمیشه من عاشقم عاشق حس مادری ... عاشق لحظه های نگاه کردن به تو ... اون وقتایی که صبح بیدارمیشی با چشمای بسته دنبال می می میگردی اون وقتایی که دستمو میکشی میگی ماما کاتو (کارتون) وقتایی که میخوام ببرمت دستشوییو تو دستای کوچولوتو تکون میدی میگی جیش نه وقتایی که هر چی ناراحتت میکنهبهش میگی بولو (برو) کاش چیزی بالاتر از یه وب ،یه دوربین عکاسی یا فیلم برداری بود که میتونستم همه لحظات قشنگ با تو بودن روضبط کنم آخه من عاشق بوی دمی شیر بودم که وقتی تازه به دنیا اومده بودی همه فضای اتاقو پر کرده بود ، انگار خورشید را به گهواره بسته اند که از کهکشان راه شیری نوش می کند هنوز ... وقتی که سرت بر روی سی...
15 شهريور 1390

آبی عشق

تو گل سرخ منی تو گل یاس منی تو چنان شبنم پاک سحری نه ! از آن پاکتری، تو بهاری نه بهاران از توست از تو می گیرد وام هر بهار اینهمه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو! و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو ،شکوهی دیگر رونقی دیگر هست........... ...
14 شهريور 1390

بای بای میم....

جگر گوشه ام سلام... به تو تبریک میگم عزیز دلم که یه قدم بزرگ برای بزرگتر شدن ........مستقلتر شدن ......... برداشتی ، تو با میم خداحافظی کردی ............ الهی بمیرم برات که مامان مجبور شد گولت بزنه و از لاک تلخ استفاده کرد ولی تو هم کم نیاوردی و یه جورایییی با سعه صدر پذیرفتی آخه یه ماه دیگه شما دو ساله میشی و این چندمین بار بود که دکترت تاکید میکرد که شیر دادنو قطع کنم منم میخواستم تابستون تموم بشه چون میگن تابستون فصل خوبی برای از شیر گرفتن نیست روش تدریجی رو هم امتحان کرده بودم ولی موثر نبود در انتها به لاک تلخ رسیدم که برای ابجی هلیا گرفته بودم که ناخنهاشو نخوره برخلاف تصورم با همه وابستگیت زیاد اذیت نکردی فقط خواباندنت تو شبه...
12 شهريور 1390

به ...دخترانم...

تو همان عابری هستی که خزان دلم را با گامهایت بهار عشق کردی تو تکرار بارانی و نگاهت تابلوی قشنگ شبی زیباست که مرا می خواند ... به که باید گفت : " دلم آواره توست ...
3 شهريور 1390