وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

سال نو ,شادی ها از نو

1391/9/4 17:43
نویسنده : مامان وانیا
2,094 بازدید
اشتراک گذاری

 

کارت پستال های زیبا برای تبریک عید نوروز 91-www.jazzaab.ir

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار ...

خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب
خوش به حال آفتاب ؛

ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام
باده رنگین نمیبینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...

 

وانیای عزیزم سومین عیدیست که تو را در کنار داریم و همچنان شیرینی و گرمی حضورت

خوشبختی مان را دو چندان کرده .صحبت کردنت شیوه ای دارد خاص خود ت حروف و هجاها را

پشت سر هم ادا میکنی و در این میانه کلماتی که بلدی را هم میگنجانی، معجونی میشود ...

تازگیها عاشق حمام و آب بازی شدی ،و بازیهایت همه خلاقانه ...گاهی یک ساعت

با یک گلدان کوچک که از طاقچه یواشکی برداشتی آنچنان سرگرم میشوی که حضورت

را فراموش میکنم.وساعتی بعد صدای دویدنت  از سر تا ته خانه را پر میکند .بازی با وسایل

آشپزخانه را به اسباب بازی ترجیح میدی (چای ساز-ابمیوه گیری- ساندویچ میکر)-البته

 به این علت که اینها تو ردیف پایینی کابینت هستند و دسترسی آسان-ولی خوشحالم که

 ملاحظه کار و با تدبیر هستی ...در ایام عید هفته اول رو به سفر رفتیم ساری -گرگان-علی آباد -

بابلسر.خانه ای که در بابلسر گرفتیم دوبلکس بود با پله هایی که تا دیدم گفتم خدا

عاقبت ما رو با وانیا به خیر کنه اما خوشبختانه اصلا بدون من سمت پله ها نمیرفتی

و اگر هم یکی دوبار رفتی آنقدر با احتیاط قدم   برمیداشتی که خیالم بابت این موضوع کلا راحت

شد.هفته دوم رو به دید و بازدید  گذروندیم .با اینکه همیشه تو سلام کردن پیشقدم

هستی و با صدای بلند سلام میکنی نمیدونم چرا کلا با هیچکس کنار نمیومدی

سلام که نمیکردی هیچ به محض ورود تا ته خونه میرفتی و به همه جا سر میزدی

با وجود گلو درد و سرفه که سوغات شمال بود از شیرینی و شکلات هر چی تعارف

میکردن میخوردی بعد هم نوبت میرسید به میوه ها اولین انتخابت  کیویه میدی دست

من و میگی درس کن منم پوست میکنم و میخوری بعد یه خیار برمیداری و برخلاف همیشه

که حتما باید پوست بکنم تا بخوریش یه گاز گنده میزنی و وای ی ی یی من دیگه میخوام

کله تو بکنم   niniweblog.com        خلاصه بابا جون از اینکه به خیالش من خیلی کلاس میذارم

یه وقتایی از این کارا میکنه که منو حرص بده نمیدونم کارای تو هم ژنتیکیه یا مخصوصا این

کارا رو میکنی به هر حال خوشحالم که این دید و بازدید های رسمی تموم شد و

تا سال دیگه خدا بزرگه امیدوارم عاقلتر شی     niniweblog.com

      

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان نفس طلایی
25 فروردین 91 0:13
عزیزم برای پست اخره : چه شیرین زبونی خانومی راستی رمز و خصوصی میذارم و اگه دوست داری رمز و می خوام
مامان نفس طلایی
25 فروردین 91 18:10
برام باز نمی کنه میخوای اگه دوست داری قالب وبت و عوض کنی ؟ شاید مشکل از سیستم منه
زهرا از نی نی وبلاگ213
29 فروردین 91 20:09
سلااااااااااام به وانیای عزیز و مامان مهزبونش
منم یه پسر کوچولو دارم به اسم محمد حسین و یه نی نی ناز در راه. دوست دارم تبادل لینک کنیم .لطفا منو به اسم نی نی وبلاگ213 لینک کن و خبر بده تا منم لینکتون کنم. امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم


از دوستی شما خوشحالم
مامان نسترن
31 فروردین 91 9:48
میشه به من رمز بدین خانومی
مامان بهراد جون
12 اردیبهشت 91 14:10
سلام من مامان بهراد جون هستم وبلاگ جالب و زیبایی دارید من و همسرم همیشه به وبلاگ شما سر می زنیم و واقعا لذت می بریم شما هم به وبلاگ پسر کوچولو ما سر بزنید و نظر بدید خوشحال میشیم انشا الله که بتونیم در آینده دوستای خوبی برای هم باشیم