سال نو ,شادی ها از نو
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار ...
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز ازشراب
خوش به حال آفتاب ؛
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام
باده رنگین نمیبینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...
وانیای عزیزم سومین عیدیست که تو را در کنار داریم و همچنان شیرینی و گرمی حضورت
خوشبختی مان را دو چندان کرده .صحبت کردنت شیوه ای دارد خاص خود ت حروف و هجاها را
پشت سر هم ادا میکنی و در این میانه کلماتی که بلدی را هم میگنجانی، معجونی میشود ...
تازگیها عاشق حمام و آب بازی شدی ،و بازیهایت همه خلاقانه ...گاهی یک ساعت
با یک گلدان کوچک که از طاقچه یواشکی برداشتی آنچنان سرگرم میشوی که حضورت
را فراموش میکنم.وساعتی بعد صدای دویدنت از سر تا ته خانه را پر میکند .بازی با وسایل
آشپزخانه را به اسباب بازی ترجیح میدی (چای ساز-ابمیوه گیری- ساندویچ میکر)-البته
به این علت که اینها تو ردیف پایینی کابینت هستند و دسترسی آسان-ولی خوشحالم که
ملاحظه کار و با تدبیر هستی ...در ایام عید هفته اول رو به سفر رفتیم ساری -گرگان-علی آباد -
بابلسر.خانه ای که در بابلسر گرفتیم دوبلکس بود با پله هایی که تا دیدم گفتم خدا
عاقبت ما رو با وانیا به خیر کنه اما خوشبختانه اصلا بدون من سمت پله ها نمیرفتی
و اگر هم یکی دوبار رفتی آنقدر با احتیاط قدم برمیداشتی که خیالم بابت این موضوع کلا راحت
شد.هفته دوم رو به دید و بازدید گذروندیم .با اینکه همیشه تو سلام کردن پیشقدم
هستی و با صدای بلند سلام میکنی نمیدونم چرا کلا با هیچکس کنار نمیومدی
سلام که نمیکردی هیچ به محض ورود تا ته خونه میرفتی و به همه جا سر میزدی
با وجود گلو درد و سرفه که سوغات شمال بود از شیرینی و شکلات هر چی تعارف
میکردن میخوردی بعد هم نوبت میرسید به میوه ها اولین انتخابت کیویه میدی دست
من و میگی درس کن منم پوست میکنم و میخوری بعد یه خیار برمیداری و برخلاف همیشه
که حتما باید پوست بکنم تا بخوریش یه گاز گنده میزنی و وای ی ی یی من دیگه میخوام
کله تو بکنم خلاصه بابا جون از اینکه به خیالش من خیلی کلاس میذارم
یه وقتایی از این کارا میکنه که منو حرص بده نمیدونم کارای تو هم ژنتیکیه یا مخصوصا این
کارا رو میکنی به هر حال خوشحالم که این دید و بازدید های رسمی تموم شد و
تا سال دیگه خدا بزرگه امیدوارم عاقلتر شی