وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

23 ماهگی

-وانیا داره کارتون میبینه ،کنترلتوی دستمه،ویرم گرفته منوی سی دی رو باز کنم و آپشن هاشو وارسی کنم،وانیا بدون حرف پا میشه میاد کنترلو از دستم میگیره میبره میذاره روی میز عروسک نوزاد تولوشو از روی میز برمیداره میده دست من بازم بدون حرف میشینه کارتونشو میبینه. -دیگه تلفن اسباب بازیشو دوست نداره گوشی خونه رو برمیداره ،دکمه هاشو به ترتیب اول ON بعد چند تا شماره ....بعد شروع میکنه به صحبت : سسسللاااام.. خوویی؟؟.. و بقیه حرفها به لهجه اصلیه که ما نمیدونیم در آخر در حالیکه گوشی رو به دست من میده میگه :گوشی -تو آشپزخونه مشغولم صدای آواز عروسک وانیا میاد سرک میکشم ببینم چکار میکنه ،عروسکشو بغل کرده و به صدای آواز اون داره روی...
21 شهريور 1390

روزها با تو میگذرند

جگر گوشه ام سلام ........... به لطف خدا نی نی دیروزی ما داره کم کم وارد جرگه بزرگترها میشه دیگه از غذای مخصوص و سوپ ماهیچه و فرنی خبری نیست با ما غذا میخوری و همشو هم دوست داری پلو خورشت (با آب اضافه برای نرمی بیشتر) کوکوها ،کتلت ،آبگوشت ،و از همه مهمتر ماکارونی که عاشقشی و صد البته پیتزا با دلستر از هر نوع و طعمی با مسواک انگشتی هم خداحافظی کردی و برات مسواک بزرگونه گرفتم و تو هم اصرار که خودت باید بزنی بیا تو ادامه مطلب عکسشو ببین: اینم عکس مسواکت: با حمام هم دیگه رفیق شدی نه سری ...صدایی....فریادی... اولا تا میرفتی هنوز شیر آبو باز نکرده میگفتی:"حوله بده" یعنی که بسه بریم بیر...
16 شهريور 1390

دل نوشته

سلام نفسم عزیزم... تاج سرم... باورم نمیشه من عاشقم عاشق حس مادری ... عاشق لحظه های نگاه کردن به تو ... اون وقتایی که صبح بیدارمیشی با چشمای بسته دنبال می می میگردی اون وقتایی که دستمو میکشی میگی ماما کاتو (کارتون) وقتایی که میخوام ببرمت دستشوییو تو دستای کوچولوتو تکون میدی میگی جیش نه وقتایی که هر چی ناراحتت میکنهبهش میگی بولو (برو) کاش چیزی بالاتر از یه وب ،یه دوربین عکاسی یا فیلم برداری بود که میتونستم همه لحظات قشنگ با تو بودن روضبط کنم آخه من عاشق بوی دمی شیر بودم که وقتی تازه به دنیا اومده بودی همه فضای اتاقو پر کرده بود ، انگار خورشید را به گهواره بسته اند که از کهکشان راه شیری نوش می کند هنوز ... وقتی که سرت بر روی سی...
15 شهريور 1390

آبی عشق

تو گل سرخ منی تو گل یاس منی تو چنان شبنم پاک سحری نه ! از آن پاکتری، تو بهاری نه بهاران از توست از تو می گیرد وام هر بهار اینهمه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو! و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو ،شکوهی دیگر رونقی دیگر هست........... ...
14 شهريور 1390

بای بای میم....

جگر گوشه ام سلام... به تو تبریک میگم عزیز دلم که یه قدم بزرگ برای بزرگتر شدن ........مستقلتر شدن ......... برداشتی ، تو با میم خداحافظی کردی ............ الهی بمیرم برات که مامان مجبور شد گولت بزنه و از لاک تلخ استفاده کرد ولی تو هم کم نیاوردی و یه جورایییی با سعه صدر پذیرفتی آخه یه ماه دیگه شما دو ساله میشی و این چندمین بار بود که دکترت تاکید میکرد که شیر دادنو قطع کنم منم میخواستم تابستون تموم بشه چون میگن تابستون فصل خوبی برای از شیر گرفتن نیست روش تدریجی رو هم امتحان کرده بودم ولی موثر نبود در انتها به لاک تلخ رسیدم که برای ابجی هلیا گرفته بودم که ناخنهاشو نخوره برخلاف تصورم با همه وابستگیت زیاد اذیت نکردی فقط خواباندنت تو شبه...
12 شهريور 1390

به ...دخترانم...

تو همان عابری هستی که خزان دلم را با گامهایت بهار عشق کردی تو تکرار بارانی و نگاهت تابلوی قشنگ شبی زیباست که مرا می خواند ... به که باید گفت : " دلم آواره توست ...
3 شهريور 1390

دلتنگی از جنس شب

تاریکی شب حس تنهایی می دهد نسیم ها اگر هم بگذرند خاطرات را زنده می کند من با دخترانم یک ترانه من با شما ها یک رمان من باخودم یک رویا گریه کردیم در ترانه ها گم شدیم در خاطرات باور کردیم داستان عشق را و رانده شدیم در روزگار تو روزی که می‌خوانی بدان که هنوز دوستت دارم و به خاطر توست که هنوز می‌نویسم...
3 شهريور 1390

گل یا پوچ

دردونه ام...سلام این روزها یه بازی دیگه ام یاد گرفتی البته با تشکر از بابا بزرگ عزیز که خیلی دوستت داره و همیشه باهات بازی میکنه گل یا پوچ بازی جدیدیه که یاد گرفتی خیلی جالبه گل رو جلوی چشم همه میذاری کف دستت و اونو میبندی یه فوت به هر دو دست مشت شده ات میکنی بعد میگی کودوووووم؟ چند روز پیش داشتیم با هم بازی میکردیم تو یه گردو گذاشتی توی مشتت در حالیکه لای انگشتات باز مونده بود گفتی کدووم؟منم نشونش دادم و گفتم این .......به سرعت گردو رو به دست دیگه ات منتقل کردی بعد همون دست خالی شده رو باز کردی و گفتی ....نیییییییییسسسسسسس اینم قیافه من... ...
27 مرداد 1390

Rio

جگرکم ......سلام هفته پیش هلیا یه کارتون جدید گرفت و شما هم تا الان نزدیک به nبار اونو تماشا کردی کارتوندر مورد یه طوطی آبی رنگه که از صاحبش جدا میشه و طی اتفاقاتی اونو پیدا میکنه- وبعضی جاها بلند میخندی و بعضی مواقع ابروهاتو میدی بالا ههههههههههیییییییی میکشی وسرتو به چپ و راست تکون میدی یعنی که اتفاق خطرناکی افتاده اما دیشب نمیدونم تلویزیون چرا بازی در می آورد تصویر میپرید رفتی بادستای کوچولوت زدی رو تلویزیون یه دفعه تصویر خوب شد نفسی کشیدی مثل یه تعمیر کار خبرهو گفتی آهههههها یعنی که درستش کردم (مامان قربون این همه اعتماد به نفست) ...
19 مرداد 1390

عزیزم

من امیدی را در خود بارور ساخته‌ام تار و پودش را با عشق تو پرداخته‌ام مثل تابیدن مهری در دل، مثل جوشیدن شعری در جان، مثل بالیدن عطری درگل، جریان خواهم یافت . مست از عشق تو، ازعمق فراموشی راه خواهم افتاد باز از ریشه به برگ . . . باز از«بود» به «هست». . . باز از خاموشی تا فریاد. . .. ...
16 مرداد 1390