وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

لالایی

لالايي ماه و مهتابه لالايي مونس خوابه لالايي قصه ي گل هاس پر از آفتاب پر از آبه لالايي رسم و آيينه لالايي شعر شيرينه روون و صاف و ساده زلال مثل آيينه لالايي گرمي خونه لالايي قوت جونه لالايي ميگه:يک شب هم کسي تنها نمي مونه لالايي آسمون داره گل و رنگين کمون داره توي چشمون درويشش نگاهي مهربون داره لالايي هاي ما ماهه بدون ناله و آهه بخون لالايي و خوش باش که عمر غصه کوتاهه این لالایی از آقای ناصر کشاورز ه ،اینو اینجامیذارم برای مامانای مهربونی که برای نی نی های نازشون لالایی میخونن .میدونید که خوندن لالایی یه سنت قدیمیه اما پژوهشگرا روی اثرات مثبت اون صحه گذاشتن و میگن: وقتی مادر برای کودک خود لالایی می‌خواند ...
9 خرداد 1390

تاتی

خدا یا به قلب کوچکم وسعت ده تا بتوانم بزرگیت را درک کنم و در دریای بزرگی و پاکی و مهربانی تو غرق شوم و به بالهایم توانی ده تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم تو که آشنا ترین آشنایی اولین قدم،اولین گام،چه شیرین،چه غرور آفرین درابتدای نه ماهگی... ...
5 خرداد 1390

دو تا دندون کوچولو

٢١خرداد، در سن هشت ماهگی چشممون به دو تا دندون کوچولو روشن شد، ذوق کردیم آش دندونی پختیم و پخش کردیم تا دندونات راحت در بیاد واذیتت نکنه،خودتمخوشحالی. . فکر کردی از این به بعد همش پلو می خوری... خاله نسرین وخاله نسترن هم زحمت کشیدن هر کدوم برات یه پیرهن خوشگل کادو دادن. مامان فخری و خاله فرشته هم یهماشین که تادیدیش بجای اینکه روش بشینی اینطوری بالاش وایستادی ...
4 خرداد 1390

نشستن آسون بود

یه روزکه طبق معمول هر با مامانم رفته بودیمچکاپ،خانم دکترگفت باید به وانیا کمک کنید کم کمبشینه من خندیدم آخه خیلی وقت بود که می خواستم خودم تنهایی بشینم،اما مامانم حواسش نبود. بعدم اومد خونه به خاله فرشته گفت هنوز زوده کمر بچه درد می گیره اما خاله منو بغل کرد و گذاشت زمین ،منم از فرصت استفاده کردم و صاف نشستم ،خاله خندید و گفت کی میگه زوده این سرتق تو(اسمیه که خاله منو صدا میکنه) خودش نشست. بععععععععله درتاریخ 8 اسفند 1388من تنهایی نشستم ...
2 خرداد 1390

پل

من یاد گرفتم پل بزنم البته به روش خودم،اینطوری... مامانم زود هول میشه ازم عکس میگیره...بابامن دارم دالی میکنم ...
29 ارديبهشت 1390

ننو

بالاخره تونستم یه راه برای خواباندن دختره کشف کنم ،استفاده از ننوی طنابی ،بچه ما از اولشم خاکی بود،با هیچکدوماز تجهیزاتمدرنمخصوص لالای نی نی ها کنار نیامد ،الا اینننوی اولیه،. با چه آسایشی توش می خوابید؛ البته اون هم فقط چند ماهی کار کرد چون دختر ماجراجوی ما تصمیم گرفت زیاد وقتشو اون تو به لمیدن هدر نده،و فهمید چه طوری بیاد بیرون...حالا اون و من ...
26 ارديبهشت 1390

اولین مسافرت

اینا عکسای اولین مسافرت وانیاست اسفند 88 وانیا 5 ماهه بود ،تو سرمای شدید تهرانرفتیم کیش و بچه حسابی تعجب کرده بود چند ساعت پیش کت و کاپشن و حالا آستین کوتاه و دکولته،! ولی اتگار خیلی هم بهش خوش میگذشت چون با همه خوش اخلاق بود و می خندید،تو تاکسی رفته بود بغل آقای راننده و بازی میکرد،تو هواپیما هم بغل مهماندارا دست به دست میگشت و خوش می گذروند،اونا هم کلی تحویلش گرفتن و باهاش عکس انداختند. ...
25 ارديبهشت 1390

یک ماهگی

  وانیا خوش خنده است،مخصوصا به هلیا خوب می خندد،در سن یک ماهگی به صدا ها عکس العمل نشان می دهدوسرش را به طرف صدا می چرخاند.وقتی با او حرف میزنم تمرکز میکند ،گوش میدهد،ومیخندد. ...
24 ارديبهشت 1390

غنچه گلم

  این غنچه گل؛ وانیا ست . که در اولین روز ورود به خونه حسابی خوابه و خودشو آماده میکنه برای شب بیداری ...
12 ارديبهشت 1390