وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

هوسانه

1390/5/9 12:49
نویسنده : مامان وانیا
1,017 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب وانیا به همراه بابایی رفتند پارک تا هم مامانی یه کم استراحت کنه هم دختری هوا بخوره آخه روزا هوا خیلی گرمه و آفتاب سوزان،برای همینم دختری شبا میره بیرون.

موقع رفتن هلیا جون برای خودش نیمرو زده بود ،

سکانس دوم-صحنه برگشت دختری از پارک:

مامانیدرو باز میکنه دختری با جیغخوشحالی میاد تو یه دور همه خونه رو به دو طی میکنه،با انگشت اشاره به مامان میگه بیا اینجا و آشپزخانه رو نشون میده بعد یخچال مامان در یخچال رو باز میکنه ببینه اون چی می خواد اول آب بهش پیشنهاد میده

نه نمی خواد . . .

بعد شربت آهن که دوستش داره . . . نه اونم نمی خواد

خودش همه جای یخچال رو موشکافانه از پایین تا بالا نگاه میکنه . . . دنبال چیزی میگرده

آها اون بالا پیداش کرد

- هیلا. . . هیلا. . . و با انگشت به تخم مرغها اشاره میکنه

دوزاری مامان میافته موقع رفتن هلیا تخم مرغ میخورده و این وروجک هوس کرده

حالا مامان اول کلی بچه رو با چند تا بوس آبدار میچلونه

-صحنه بعد:یه ظرف نیمرو جلوی دختریه برای اولین بار خودش قاشق به دست گرفته افتاده روی کاسه

و تندتند می خورهمهلت نمیده لپش خالی شه

-مامان:تعجبتعجبتعجببعدلبخند. . .نیشخند

فقط حیف یادم رفت از دو لپی خوردنش عکس بگیرم فکر نکنم حالاحالا ها دیگه تکرار شه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)