هوسانه
دیشب وانیا به همراه بابایی رفتند پارک تا هم مامانی یه کم استراحت کنه هم دختری هوا بخوره آخه روزا هوا خیلی گرمه و آفتاب سوزان،برای همینم دختری شبا میره بیرون.
موقع رفتن هلیا جون برای خودش نیمرو زده بود ،
سکانس دوم-صحنه برگشت دختری از پارک:
مامانیدرو باز میکنه دختری با جیغخوشحالی میاد تو یه دور همه خونه رو به دو طی میکنه،با انگشت اشاره به مامان میگه بیا اینجا و آشپزخانه رو نشون میده بعد یخچال مامان در یخچال رو باز میکنه ببینه اون چی می خواد اول آب بهش پیشنهاد میده
نه نمی خواد . . .
بعد شربت آهن که دوستش داره . . . نه اونم نمی خواد
خودش همه جای یخچال رو موشکافانه از پایین تا بالا نگاه میکنه . . . دنبال چیزی میگرده
آها اون بالا پیداش کرد
- هیلا. . . هیلا. . . و با انگشت به تخم مرغها اشاره میکنه
دوزاری مامان میافته موقع رفتن هلیا تخم مرغ میخورده و این وروجک هوس کرده
حالا مامان اول کلی بچه رو با چند تا بوس آبدار میچلونه
-صحنه بعد:یه ظرف نیمرو جلوی دختریه برای اولین بار خودش قاشق به دست گرفته افتاده روی کاسه
و تندتند می خورهمهلت نمیده لپش خالی شه
-مامان:بعد. . .
فقط حیف یادم رفت از دو لپی خوردنش عکس بگیرم فکر نکنم حالاحالا ها دیگه تکرار شه