وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

چهار ساله شدی

1392/11/7 0:23
نویسنده : مامان وانیا
2,036 بازدید
اشتراک گذاری

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق
خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . .

امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم
که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . .

تمام دقایق مانده از عمرم به همراه زیبا ترین بوسه های عاشقانه

هدیه ای برای روز تولد تو . . .

چهارمین سالگرد تولدت هم از راه رسید به همین زودی ....

بعد از اسباب کشی زیاد حوصله جشن گرفتن رو نداشتم خواستم خیلی مختصر باشه شب با هم رفتیم کیک بگیریم تو قنادی با  عجله دویدی به سمت ویترین کیکها و اول از همه کیک انگری برد توجهتو جلب کرد یه جوری داد زدی "واااااییییی مامان انگوریییییییی"که همه نگاهمون کردن ...دیگه حرفی نبود همونو خریدیم .یه دفه یادم افتاد چند وقت پیش که رفته بودم خرید چند تا شمع انگری برد هم گرفته بودم (به خاطر علاقه جدیدت به این بازی)اون وقت شب گشتیم و از تنها سوپری که باز بود بادکنک هم گرفتم و خلاصه تم تولدت شد انگری بردز

تو عکساتم معلومه  که خیلی باهاشون حال میکنی..فرداش چند تا بادکنک باقی مونده رو برداشتی که ببرم مهد کودک بدم دوستام ...ظهر با خودت برگردوندی....مربی گفت از صبح بغلشون کرده میگه به هیچکی نمیدم ...

عکسها ادامه مطلب

 

 

 

این هم تولدت توی مهده با رفیق فابریکت النا خیلی بهت خوش گذشت تمام مدت که عمو موسیقی آهنگ میزد رقصیدی

 

روز خداحافظی از مهد آینده ...یه مهد جدید پیدا کردم که به خونه نزدیکتره از اول آبان به اونجا میبرمت امیدوارم مثل اینجا ازش خوشت بیاد ...باز هم دلشوره

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)