وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

کولیک

داستان شب بیداری نی نی و مامانش از یک ماه بعد شروع شد . کولیک نوزادی و...گریه های بی اماناز نی نی و...قدم رو تا صبح از مامان.همه راهها رو امتحان کردیمبلکه یکم دل درد ها رو تسکین بدیم ؛اما ظاهرا تنها راه بغل کردن و راه رفتن بود .خدا رو شکر که تموم شد. ...
12 ارديبهشت 1390

روز اول:ولادت

                           روز ششم مهر ماه هزار و سیصدو هشتاد و هشت برای همه ما روز پر ا سترسی بود، دکترها یه کمی ترسوندنمون و بالاخره مامان سزارین شد و وا نیای ما به دنیا اومد ،  ا ز همون اول نی نی  کوچولوی ما بیمارستانو رو سرش گذاشته بود، حتی شب هم نخوابید و همش گریه می کرد، طفلکی مامان  فخری نمی تونست ساکتش کنه تا پرستاربخش اومد و بغلش کرد و انقدر تو راهرو رفت و اومد تا دخمل ما  خوابش برد . فردا ظهر که مامان ملیحه و عمه ها و خاله ها ا...
10 ارديبهشت 1390

نوروز1389

سایه حق سلام عشق سعادت روح سلامت تن سر مستی بهار سکوت دعا سرور جاودانه برات دارم هفت سین میچینم عزیز دلم ،امسال یعنی سال 89 اولین عید نوروزیه که تجربه میکنی و من یه عالمه دعا برای تو و خواهر جونت دارم روزگارت بر مراد روزهایت شاد شاد آسمانت بی غبار سهم چشمانت بهار قلبت از هر غصه دور بزم عشقت پر سرور بخت و تقدیرت قشنگ عمر شیرینت بلند سرنوشتت تابناک جسم و روحت پاک پاک ...
2 فروردين 1389